اسما جوناسما جون، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
اسرا جوناسرا جون، تا این لحظه: 20 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

دیلک لر

یا مولا جان...

.چون نامه جرم ما به هم پیچیدند  بردند به دیوان عمل سنجیدند بیش ازهمگان گناه مابود ولی  ما را به محبت علی(ع)بخشیدند.  با عرض تسلیت در لیالی قدر این حقیر را ازدعای خیرخویش فراموش نکنید.التماس دعا             شب قدر، فصل نزول انوار رحماني بر بوستان جانهاي روحاني است.                                                                                             &n...
29 مرداد 1390

دلقک بازی های اسما جوووووووووووووووون

اسماجون نمی دونم چرا دوست داری ادای همه رو دربیاری هر جامی ری وهرکی روکی می بینی مثل یه دوربین کلی فیلم می گیری بعد خونه اومدنی ادای اونایی روکه دیدی درمیاری همه عاشق این دلقک بازیات هستن تواین عکس داری ادای ال جون رو درمیاری تواین عکس هم داری ادای آبجی شقایق رو درمیاری وتواین عکس هم داری ادای عروس پسردایی بابایی رو درمیاری الهی ال جون فدات شه الانم داری همراه تلویزیون قران می خونی ...
25 مرداد 1390

اسرا جونم داره میره کلاس دوم!

دختر نازم اسرا جون! امروز رفتم و شما رو تو کلاس دوم ثبت نام کردم اونم تو مدرسه خودم. واااااای دختر نازم نمیدونی چقدر خوشحالم احساس میکنم داری دیگه واسه خودت خانم میشی . تازه تو بعضی کارها هم کمکم میکنی مثلاظرف غذاتو خودت میشوری.مامانی فدات چقدر هم باسلیقه ای   راستی مامانی امروز که بهت گفتم تو کلاس دوم ثبت نامت کردم خیلی خوشحال شدی و فکر کردی از فردا قراره بری مدرسه ومیخواستی شروع کنی به مشق نوشتن  از شیطونی های اسما کوچولو هم هر چی بگم کم گفتم. ماشااله روز به روز داره شیطونتر هم میشه اونقدر بلبل زبونه که همه عاشق حرف زدنش هستن مخصوصآ وقتی حرف "ج" رو "د" تلفظ میکنه. خلاصه دیگه.. خداجونم!هزاران شکر ...
17 مرداد 1390

شعری از یک دوست...

دیروز بعد از ظهر که اسما میخواست بخوابه واسرا هم داشت برنامه خاله شادونه رو میدید باخودم گفتم بهترین فرصته برای مرتب کردن کتابخونه.اول کتابهای تخصصی بابایی رو چیدم ردیف بالاوبعد کتابهای خودم که البته بیشترش روش تدریس وآشپزی بود و یه سری جزوه های دانشگاهی       خدا جونم جزوه ها رو که ورق میزدم همش پر بود از یادداشتهای دوستم   شعر ی که تواین پست میزار م یادداشت همون دوستمه.خودم چند بار خوندمش خیلی خوشم اومد امیدوارم شما دوستان خوبم هم خوشتون بیاد .      يک شبي مجنون نمازش را شکست بي وضو در کوچه ليلا نشست* عشق آن شب مست مستش کرده بود *فارغ از جام الستش کرده بود سجده اي زد بر لب درگاه او پر ...
15 مرداد 1390

برای خاله جون!

سلام نازنینای مامانی! چند روزه که سرم شلوغه و وقت نمیکنم براتون پست جدید بزارم آخه  خودتونم میدونین که آب جوش سماور ریخته رو پای خاله جون وپاش از زانو به پایین کلا سوخته ومامانی هم بخاطر آبجی جونش خییییییییییییلی ناراحته. چون من از آبجییای دیگه نزدیک ترم سعی میکنم زود زود بهش سر بزنم واگه کاری داشت انجامش بد م.  فرشته های ناز مامان از روزی که شدت زخم پای خواهرم رو دیدم  حتی نمیتونم یه لحظه آرامش داشته باشم  مخصوصا  از وقتی که از بیمارستان اومده اذیتش خیلی زیادتر شده آخه اونجا  پوست قسمت سوخته رو ورداشتن واین باعث شده زخمش عمیق تر بشه.ازتون میخوام دستهای کوچکتون رو به طرف آسمون بگیرین واز ته قلب کوچولوتون ب...
13 مرداد 1390

رمضان ماه میهمانی خدا

  روزه ، تمرین کلاس زندگی / درس ایثار و خلوص و بندگی روزه  ، زنجیر هوا گسستن است / دیو و بت های درون بشکستن است  . . . فرا رسیدن ماه رمضان بر شما مبارک **************** معنی جمله زیر در ماه رمضان کامل معنا میشود ساحل دلت را به خدا بسپار ، خودش قشنگ ترین قایق را برایت می فرستد  . . . ماه بخشش گناهان بر شما مبارک ****** ...
12 مرداد 1390

عکس یادگاری خانم مرغی ودختر ای من

خوشگلای مامانی سلام          جونم  براتون بگه خاله فریده جون ما تو حیاطشون دو سه تا مرغ وجوجه دارن ا اسما خانمی اسم یکی از مرغها رو «نازگل»گذاشته وخییییییییییییلی دوسش داره وهر وقت بریم اونجا کلی باهاش بازی میکنه.اینم عکساشون...ا                                                                                 ...
8 مرداد 1390

آبجی کوچیک وآبجی بزرگ

نفسهای مامانی سلام!من عاشق بازیهاتون هستم   وهمیشه با اینکه مشغول کارای خودمم اما یه جورایی حواسم بهتون هس.آخه شما وروجک ها تونقش ادم بزرگا خیلی بامزه میشین! مخصوصا اسما کوچولو وقتی خانم دکتر میشه واااااااااااای قربونش برم چه اداهایی درمیاره! اسراجونم !نازی مامانی فدات شه تو هم باید همیشه تونقش مریض باشی نازی میدونم اسما زور میگه وقبول نمیکنه جاهاتونو عوض کنین.ایشاا... خودت خوب درس میخونی ویه روزی خانم دکتر واقعی میشی .امروزبادیدن بازی شما خوشگلای ناز یاد بچگی های خودم وخاله پری(مامان ال ای جون )افتادم بس که بهم گفته بودن تو بزرگی باید خواهرتو مراعات کنی!هیچی نمیگفتم وخانمی همش بهم زور میگفت   ...
2 مرداد 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دیلک لر می باشد